SusaWebTools
قدیر علی امینی زازرانی ghadir amini
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابزار وبلاگ

قدیر علی امینی زازرانی ghadir amini
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
داغ کن - کلوب دات کام
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

زیباترین کد های نوحه و مداحی برای وبلاگ

 

کد مداحی و آهنگ مذهبی برای وبلاگ

کد مداحی عباس نجل المرتضی از حاج محمود کریمی

 

 

کد مداحی منو دیوونه کردی یا اباالفضل از حاج عبدالرضا هلالی

 

کد زمزمه و مناجات با امام زمان از حاج عبدالرضا هلالی

 

کد نوحه و روضه خوانی مداح اهل بیت حاج سعید حدادیان ویژه ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت امام علی امیرالمومنین (ع) در ایام نوزدهم و بیست و یکم ( 19 و 21 )

کد نوحه سرایی حاج محمود کریمی یتیما با ظرف شیر در خونه امیر ویژه ایام عزاداری و سینه زنی ضربت خوردن و شهادت حضرت امام علی (ع) در شب نوزدهم و بیست و یکم ماه مبارک رمضان .

یتیما با ظرف شیر – ساکتند و سر به زیر _ علی علی یا علی

کد مداحی میلاد امام رضا با مداحی حاج محمود کریمی

 

کد مداحی چو در دل دارم تمـــنای کربلای حسین از سید ذاکر

 

 

کد مداحی جواد مقدم : امیری حسین و نعم الامیر

 

کد مداحی جواد مقدم :بی تو ای صاحب زمان

 

 

 

کد مداحی عبدالرضا هلالی :وسط سینه من نوشته بین الحرمین

 

کد مداحی حاج منصور ارضی: سلام من به مدینه

 

 

کد مداحی پهلوانان نمی میرند از حاج عبدالرضا هلالی

 

کد سخنرانی آیت الله بهجت در مورد اهمیت اشک و مداحی

 

کد مداحی شیعه یعنی ...

کد شعر خوانی مقام معظم رهبری شعر دلبسته یاران خراسانی خویشم

کد شعر خوانی استاد شهریار که در محضر مقام معظم رهبری

 

کد صلوات سامی یوسف

 

 

کد آهنگ مولا جانم مولا جانم

 

 

مداحی قهرمکن (درد دل با امام رضا) از سید ذاکر

 

 

 

کد آهنگ کربلا منتظر ماست حاج صادق آهنگران

کد مداحی از حاج محمود کریمی وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود

 

 

مداحی ابر بر اشک عزادار حسین می نازد ... مرحوم سید جواد ذاکر

کد مداحی تو دلم یه دنیا حرفه ...سید مهدی میرداماد

 

حضرت ابوالفضل العباس

 

کد مداحی و آهنگ مذهبی برای وبلاگ (1)

کد مداحی آذری از حاج ابراهیم رهبر در وصف امام زمان " ای قلم ..." .

 

کدهای صدای فلوت (نی) ، همراه با یه چند خط متن زیبای میکس شده در یک مدیا پلایر فلش زیبا :

 

کد نوای نی شماره 1:

 

 

کد نوای نی شماره 2 :


کد مولودی تولد امام رضا (ع) با مداحی حاج احمد واعظی
کفتر کهنه ایوون طلایم - بچه محله امام رضایم - یا امام رضا مدد

کد مولودی ولادت امام رضا علیه السلام از حاج محمد رضا طاهری به سبک آهنگهای اوایل انقلاب ...
رضا جان رضا - رضا جان رضا - اباالحسن مولا - اباالحسن مولا

کد مناجات با مداحی حاج منصور ارضی

 

ای خدا بنده با صفا هزار هزار داری


1_کد مداحی (همخوانی) اباصالح یا اباصالح مدد

 


2_کد مداحی حاج صادق آهنگران سبک بالان خرامیدند و رفتند

با کد مداحی و مولودی ویژه میلاد حضرت امام رضا علیه السلام از حاج محمود کریمی
السلطان یا اباالحسن یا اباالحسن یا امام رضا ... یا اباالحسن یا امام رضا

کد مناجات با امام رضا از سید جواد ذاکر

 

 

کد مداحی ای تک یل حیدر از حاج عبدالرضا هلالی در وصف حضرت ابوالفضل

 

 

کد همخوانی سلام به امام زمان

 

 

کد مولودی زیبا از حاج محمود کریمی است در وصف حضرت عباس

 

 

کد نوحه و سینه زنی برای غربت امام زمان با مداحی مرحوم سید جواد ذاکر
گوش بکنید داره میاد یه صدایی از مدینه

کد مداحی شهادت حضرت علی با مداحی و سینه زنی حاج محمود کریمی ویژه عزاداری شبهای لیلالی قدر و ایام ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب

شبها که نان و خرما بر دوش خود کشیدم - جای دعا به گوشم زخم زبان شنیدم_ علی علی یا علی

کد مداحی حاج محمود کریمی برای وبلاگ و وبسایت : حیدر حیدر یا حیدر ویژه ایام نوزدهم و بیستم و بیست و یکم رمضان که ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب

کد مداحی حاج مهدی سلحشور

زهرای من زهرای من

 


 

کد سخنرانی آیت الله بهجت

 

کد نوید بخش نزدیک بودن فرج آقا امام زمان که نقل قولی است از آیت الله بهجت و به زبان مبارک آیت الله ناصری

 

کد ربنای شجریان ویژه ماه پر برکت رمضان

کد آهنگ مناسب با یاد شهدا

 

 

کد کلیپ درباره رهبر

سید علی وارث پیر خمین تویی

کد آهنگ مناسب یاد رزمنده ها و شهدا

 

<a  rel="nofollow" target="_blank" 
href="http://www.cloob.com/share/link/add?
url=<*LinkUrl*>&title=<*LinkTitle*>">
<img alt="داغ کن - کلوب دات کام" src="http://static.cloob.com/public/images/icon/100c.gif" style="border: none; padding: 0px"/>
</a>




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 92 اردیبهشت 19 :: 12:0 صبح

http://tradea.org/uploads/s/Shortstory/1597.jpg
دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند .
خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد و چون او را بی حرکت دید پس از کمی خیره شدن به او راهش را گرفت و رفت .
دوست بالای درخت پایین آمد و به دوستش که نشسته بود گفت آن خرس به تو چه گفت ، چون دیدم در نزدیکی گوشت دهانش را تکان می دهد . دوست دیگر گفت : خرس به من گفت : با دوستی همسفر شو که پشتیبان و یاورت باشد نه آنکه تا ترسید رهایت کند . به قول حکیم ارد بزرگ : «دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی است» .

آن دو همان جا از هم جدا شدند . دوست ترسویی که به بالای درخت رفته بود تا انتهای جنگل می دوید و از ترس زوزه می کشید .




موضوع مطلب :

          
شنبه 91 بهمن 14 :: 12:0 صبح

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***
صدا کنی




موضوع مطلب :

          
شنبه 91 بهمن 14 :: 12:0 صبح

شمع بود، اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود.
مردم گفتند: شمع عشق است و پروانه عاشق.
و زمین پر از شمع و پروانه شد.
پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.
خدا گفت: شمعی باید دور، شمعی که نسوزد، شمعی که بماند.
پروانه ای که به شمع نزدیک می سوزد، عاشق نیست.
شب بود، خدا شمع روشن کرد.
شمع خدا ماه بود. شمع خدا دور بود.
شمع خدا پروانه می خواست. لیلی، پروانه اش شد.
بال پروانه های کوچک زود می سوزد، زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند.
بال لیلی هرگز نمی سوزد. لیلی پروانه شمع خداست.
شمع خدا ماه است. ماه روشن است؛ اما نمی سوزد.
لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد




موضوع مطلب :

          
شنبه 91 بهمن 14 :: 12:0 صبح

کمی پس از آن که آقای داربی از "دانشگاه مردان سخت کوش" مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که "نه" گفتن لزوماً به معنای "نه" نیست. او در بعد از ظهر یکی از روزها به عمویش کمک می کرد تا در یک آسیاب قدیمی گندم آرد کند.
عمویش مزرعه بزرگی داشت که در آن تعدادی زارع بومی زندگی می کردند. بی سرو صدا در باز شد و دختر بچه کم سن و سالی به درون آمد، دختر یکی از مستاجرها بود؛ دخترک نزدیک در نشست. عمو سرش را بلند کرد، دخترک را دید، با صدایی خشن از او پرسید: "چه می خواهی؟ " کودک جواب داد : "مادرم گفت 50 سنت از شما بگیرم و برایش ببرم."
عمو جواب داد: " ندارم، زود برگرد به خانه ات" کودک جواب داد: "چشم قربان" اما از جای خود تکان نخورد. عمو به کار خود ادامه داد. آن قدر سرگرم بود که متوجه نشد کودک سر جای خود ایستاده. وقتی سرش را بلند کرد، کودک را دید بر سرش فریاد کشید که: "مگر نگفتم برو خانه. زود باش."
دخترک گفت:" چشم قربان" اما از جای خود تکان نخورد. عمو کیسه گندم را روی زمین گذاشت ترکه ای برداشت و آن را تهدید کنان به دخترک نشان داد. منظور او این بود که اگر نرود به دردسر خواهد افتاد. داربی نفسش را حبس کرده بود، مطمئن بود شاهد صحنه ناخوشایندی خواهد بود. زیرا می دانست که عمویش عصبانی است. وقتی عمو به جایی که کودک ایستاده بود، نزدیک شد، دخترک قدمی به جلو گذاشت و در چشمان او نگاه کرد و در حالی که صدایش می لرزید با فریادی بلند گفت: "مادرم 50 سنت را می خواهد." عمو ایستاد. دقیقه ای به دختر نگاه کرد، بعد ترکه را روی زمین گذاشت، دست در جیب کرد و یک سکه 50 سنتی به دخترک داد. کودک پول را گرفت و عقب عقب در حالی که همچنان در چشمـان مردی که او را شکسـت داده بود می نگریست به سمت در رفت. وقتی دخترک آسیاب را ترک کرد، عمو روی جعبه ای نشست و از پنجره مدتی به فضای بیرون خیره شد. این نخستین بار بود که کودکی بومی به لطف اراده خود توانسته بود سفید پوست بالغی را شکست دهد.
نویسنده: ناپلئون هیل
منبع: بیندیشید و ثروتمند شوید




موضوع مطلب :

          
شنبه 91 بهمن 14 :: 12:0 صبح

آموزش ساخت وبلاگ

آموزش :

 

دوست عزیزم ، برای مهارت یافتن باید کمی صبور و با حوصله باشی ، اگر تصمیم داری فورا این مطالب را

مطالعه کنی و خیلی عجله داری بهتره همین حالا این صفحه را ببندی ، برای وبلاگ نویس شدن باید با دقت همه نوشته هایی که برای تو نوشته ام را مطالعه و به دقت به آنها عمل کنی

آنچه تو برای داشتن یک وبلاگ احتیاج داری ، ابتدا یک اسم است ، نه یک اسم معمولی

تو باید یک اسمی انتخاب کنی که بعد از گذشت یک سال ، دو سال و یا حتی بیشتر

از داشتن وبلاگی به آن اسم لذت ببری ، و به فکر عوض کردن آن نباشی ، چرا که با تغییر اسم وبلاگ

همه زحمات تو از بین خواهد رفت و باید برای رسیدن به اوج دوباره از نو شروع کنی

حتما قسمت مختصری در باره من که در صفحه اول سایت قرار دارد را مطالعه کردی

پس با حوصله و فکر درست ، باید اسمی انتخاب کنی که تا بحال به ذهن هیچ یک از ایرانی ها نرسیده باشد

حالا که اسم وبلاگ را انتخاب کردی حتما موضوعی به ذهنتان رسیده

پس نیازی به فکر کردن درباره موضوع اصلی که میخواهید در وبلاگتان درباره اش بنویسید ندارید

چون هر وبلاگ یک موضوع کلی دارد و موضوع های زیر شاخه که بعدا اضافه میشود

مثل بهاربیست که یک سایت خدمات وبلاگ نویسان است و در آن موضوع های

کد موزیک و قالب وبلاگ و کد موس و کد تصاویر تصادفی و غیره زیر شاخه موضوع اصلی شده اند

بعد از انتخاب اسم و موضوع اصلی اینجا کلیک کنید

بعد از باز شدن صفحه ، باید قسمت های مشخص شده را پر کنی

نام کاربری : همان اسمی است که انتخاب کردی به زبان انگلیسی و یا لاتین

کلمه عبور : این رمز وبلاگ شما است و باید آن را مثل یک راز فراموش نشدنی در ذهن داشته باشی

تکرار کلمه عبور : این قسمت به این دلیل است که کلمه عبور را درست وارد کرده باشی

عنوان وبلاگ : اسمی که برای موضوع اصلی وبلاگ انتخاب کردی را به صورت فارسی بنویس

نام نویسنده : میتوانید اسم خودتان و یا اسم گل یا هر آنچه که دوست دارید وارد کنید

ایمیل خصوصی : در این بخش ایمیلی را وارد کنید که اگر کلمه عبور فراموش شد بتوانید استفاده کنید

ایمیل نویسنده : این ایمیل به همه بینندگان نمایش داده میشه و پیشنهاد میکنم اصلا خالی بگذارید

خوب بقیه قسمت ها را به همین صورت که الآن هست رها کنید

دکمه قبول قوانین سایت و ایجاد وبلاگ وبلاگ را فشار دهید

هم اکنون شما به جمع کسانی پیوستید که وبلاگ دارند

آدرس وبلاگ شما به صورت زیر است

اسمی که به عنوان نام کاربری انتخاب کردید را بنویسید مثلا bahar-20

و قسمت زیر را در جلوی این نام اضافه کنید

bahar-20.blogfa.com

و یا با کلیک روی قسمت

» مشاهده وبلاگ

که در قسمت مدیریتی وبلاگتان وجود دارد میتوانید وبلاگ خود را مشاهده کنید

درسته در حال حاضر ظاهر زشتی دارد ولی نگران نباشید

با استفاده از بخش آموزش دیگر مطالب میتوانید به زیبایی خارق العاده ای برسید که همگان را حیرت زده کند

فقط ، تنها نکته باقی مانده اینکه ، برای خروج از بخش مدیریتی وبلاگتان حتما روی دکمه

» خروج از بخش مدیریت

که در بالای مشاهده وبلاگ قرار دارد کلیک کنید و بعد خارج شوید ، و برای ورود مجدد به آدرس

www.BLOGFA.COm  مراجعه کرده و در قسمت راست تصویر بخش مدیریت بلاگ

نام کاربری و کلمه عبور وبلاگتان را وارد کرده و کمه ورود را فشار دهید

اموزش بصوت پاور پوینت تقدیم به دوستان وهمکاران

دانلود پاورپوینت وبلاگها و فضای مجازی


حجم :  1مگابایت




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 91 بهمن 1 :: 12:0 صبح

شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است .
روزی برای سلمانی به راه افتاد دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند . فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند . به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد . مردی که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت آیا چون هنر داری دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند ؟! جوان گفت : آری
مرد تنومند دستی به موهای سفیدش کشید و گفت : اگر هنر تو نقش زیبای کاشانه ایی شود پولی گیری در غیر اینصورت با گدای کوچه و بازار فرقی نداری .

چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت . استاد خندید و گفت سالار ایرانیان ، ابومسلم خراسانی . جوان لرزید و گفت : آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم.
اندیشمند یگانه کشورمان حکیم ارد بزرگ می گوید : “آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود .”
ابومسلم خراسانی با این حرف به آن جوان آموخت هنر بدون کار هیچ ارزشی ندارد و هنرمند بیکار و بی ثمر هم با گدا فرقی ندارد




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 91 دی 28 :: 12:0 صبح

 

http://tradea.org/uploads/o/orodism/1542.jpg


پدر فلسفه اردیسم "حکیم ارد بزرگ" جمله بسیار عبرت آموزی دارد او می گوید : (از مردم غمگین نمی توان امید بهروزی و پیشرفت کشور را داشت .) و در جای دیگر می گوید : (آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است . )
شادی پی و بن شتاب دهنده رشد و بالندگی جامعه است شاید اگر این موضوع مورد توجه سلوکیان غم پرست و جنگجویان عرب و مغولهای متجاوز بود دامنه حضور آنها در سرزمین های تحت سیطره شان بیش از آن می شد که امروز در تاریخ می خوانیم .
آنچه ایرانیان را محبوب جهانیان نموده وجود خصلت شادی و بزم در میان آنان در طی تاریخ بوده است . خویی که با سکته هایی روبرو بوده اما پاک شدنی نیست . شادی ریشه در پاک زیستی ما دارد برای همین استثمارگر و یاغی نشدیم چون شادی را در دوستی دیدیم همانگونه که ارد بزرگ می گوید : (شادی کجاست ؟ جایی که همه ارزشمند هستند .) عزت و احترام هم را حفظ می کنیم و یکدیگر را دوست می داریم و به حقوق خویش و هم میهنانمان احترام می گذاریم اینست مرام ما ایرانیان ...




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 91 دی 28 :: 12:0 صبح

ظاهربینی‌، از آن‌ دست‌ خصلتهای‌ زشت‌ است‌ که‌ باعث‌ خیلی‌ گناهان‌ دیگرهم‌ می‌شود، مثل‌ قضاوت‌ بد درباره‌ دیگران‌، غیبت‌، تهمت‌ و... زیاد هم‌ نبایدبه‌ چشم‌ اعتماد کرد. چشم‌ فقط‌ ظاهر را می‌بیند و بس‌. باید درون‌ را دید. بایددل‌ را دید.

خدا بیامرزدش‌، مسعود از بچه‌های‌ خیابان‌ پیروزی‌ تهران‌ بود. تابستان‌ سال‌63 با هم‌ در گردان‌ ابوذر از لشکر 27 حضرت‌ رسول‌ (ص‌) بودیم‌. بچه‌ خیلی‌باصفایی‌ بود. مأموریتمان‌ تمام‌ شد و رفتیم‌ تهران‌. چند وقتی‌ که‌ گذشت‌، رفتم‌دم‌ خانه‌ شان‌. در را که‌ باز کرد. جا خوردم‌. خیلی‌ خوش‌ تیپ‌ شده‌ بود. به‌ قول‌خودم‌ «تیپ‌ سوسولس‌» زده‌ بود. پیراهنش‌ را کرده‌ بود توی‌ شلوار و موهایش‌ راهم‌ صاف‌ زده‌ بود عقب‌. اصلاً به‌ ریخت‌ و قیافه‌ توی‌ جبهه‌اش‌ نمی‌خورد. وقتی‌بهش‌ گفتم‌ که‌ این‌ چه‌ قیافه‌ای‌ یه‌، گفت‌: «مگه‌ چیه‌» یعنی‌ راستش‌ هیچی‌نداشتم‌ که‌ بگویم‌.

از آن‌ روز به‌ بعد او را ندیدم‌. ندیدم‌ که‌ یعنی‌ نرفتم‌ دم‌ خانه‌ شان‌. حالم‌ از دستش‌گرفته‌ بود. از اول‌ دل‌ چرکین‌ شدم‌. فکر می‌کردم‌ مسعود دیگر از همه‌ چیز بریده‌و جذب‌ دنیا شده‌، آنقدر که‌ قیافه‌اش‌ را هم‌ عوض‌ کرده‌. دیگر نه‌ من‌، نه‌ او.

زمستان‌ سال‌ 65 بود و بعد از عملیات‌ کربلای‌ پنج‌. اتفاقی‌ از سر کوچه‌ شان‌ ردمی‌شدم‌. پارچه‌ای‌ که‌ سر در خانه‌ شان‌ نصب‌ شده‌ بود باعث‌ شد تا سر موتور راکج‌ کنم‌ دم‌ خانه‌. رنگم‌ پرید. مات‌ ماندم‌، یعنی‌ چه‌؟ مگر ممکن‌ بود. مسعود واین‌ حرفها؟ او که‌ سوسول‌ شده‌ بود. او کسی‌ بود که‌ فکر می‌کردم‌ دیگر به‌ جبهه‌نمی‌اید. چطور ممکن‌ بود. سرم‌ داغ‌ شد. گیج‌ شدم‌. باورم‌ نمی‌شد. چه‌ زود به‌ اوشک‌ کردم‌. حالا دیگر به‌ خودم‌ شک‌ کردم‌. به‌ داغ‌ بازیهای‌ بی‌ موردم‌. اشک‌کاسه‌ چشمهایم‌ را پر کرد. خوب‌ که‌ چشمانم‌ را دوختم‌ به‌ روی‌ مجله‌، دیدم‌ زیرعکس‌ مسعود که‌ لباس‌ زیبای‌ بسیجی‌ تنش‌ بود، نوشته‌اند:

«شهید بی‌ مزار مسعود... شهادت‌ عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ شلمچه‌ »




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 91 دی 18 :: 9:54 عصر

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.

آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»







موضوع مطلب :

          
دوشنبه 91 دی 18 :: 9:52 عصر
1   2   3   >